کهکشان
کهکشان



 گاه گاهى

زير سقف اين سفالين بامهاى مه گرفته
قصه هاى در هم غم را ز نم نم هاى باران شنيدن
بى تکان گهواره رنگين کمان را
در کنار باد بان دیدن
يا شب برفى
پيش آتش ها نشستن
دل به روياهاى دامنگير و گرم شعله بستن
آرى آرى زندگى زيباست
زندگى آتشگهى ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر کران پيداست
ورنه خاموش است و خاموشى گناه ماست
پير مرد آرام و با لبخند
کنده اى در کوره افسرده جان افکند
چشم هايش در سياهى هاى کومه جست و جو مى کرد
زير لب آهسته با خود گفتگو مى کرد
زندگى را شعله بايد برفروزنده
شعله ها را هيمه سوزنده
جنگلى هستى تو اى انسان
جنگل اى روييده آزاده
بى دريغ افکنده روى کوهها دامن
آشيان ها بر سر انگشتان تو جاويد
چشمه ها در سايبان هاى تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش
سر بلند و سبز باش اى جنگل انسان
زندگانى شعله مى خواهد صدا سر داد عمو نوروز
شعله ها را هيمه بايد روشنى افروز
کودکانم داستان ما ز آرش بود
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود
روزگارى بود
روزگار تلخ و تارى بود
بخت ما چون روى بدخواهان ما تيره
شهر سيلى خورده هذيان داشت
بر زبان بس داستانهاى پريشان داشت
٥
زندگى سرد و سيه چون سنگ
روز بدنامى
روزگار ننگ
غيرت اندر بندهاى بندگى پيچان
عشق در بيمارى دلمردگى بيجان 
...

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ جمعه 28 مهر 1391برچسب:سیاوش کسرایی,آرش کمانگیر,اثر جاودانه سیاوش کسرایی, توسط علی |